روش های تربیتی قرآن
قرآن کريم يک برنامه ي کامل و جامع برای رشد،هدايت ،تکامل،سعادت انسانهاست که از جانب خداوند متعال بوسيله ی پيامبرخاتم(ص)فرستاده شده تا انسانها چگونه زيستن را بياموزند.با سير در آيات قرآن به خوبی مشخص می شود که مربی انسانها در کتابی که برای تربيت انسانها فرستاده،از روش های گوناگون استفاده کرده و بهترين روش ها را به کار بسته است که از ميان روش های تربيتی گوناگونی که به کار رفته تعدادی را بررسی می کنيم.
1.تمثيل
إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْىِ أَن يَضْرِبَ مَثَلًا مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا بقره (26)
خدا ابايى ندارد كه به پشه و كمتر از آن مثل بزند.
كلمه (بعوضة) بمعناى پشه است، كه يكى از حشرات معروف و از كوچكترين حيواناتى است كه بچشم ديده ميشود{1}
چون خداى متعال پيش از اين در آيات 19 و 20 با ذكر دو مثال به بيان حال منافقان پرداخت، آنها گفتند: خداوند برتر و بالاتر از اين است كه چنين مثالهايى بزند. در اين هنگام آيه فوق نازل شد تا توضيح دهد، چيزهاى كوچكى كه ما به آنها مثال مىزنيم و شما آن را نمىپسنديد جاى مناقشه نيست. زيرا مقصود از مثال، روشن شدن معناى سخن و رفع ابهام در تفهيم مطلب مورد نظر است. پس اگر «مشبّه» بزرگ و با عظمت باشد، «مشبّه به» و آنچه كه به او تشبيه شده نيز بزرگ و عظيم است، و همين طور اگر «مشبّه» حقير و كوچك باشد، «مشبّه به» نيز حقير و ناچيز است .{2}
در مثال زدن، تذكّر، تفهيم، تعليم، بيان و پردهبردارى از حقايق نهفته است و در كتابهاى آسمانىِ پيشين نيز همانند تورات و انجيل و درسخنان رسول اكرم و ائمه اهل بيت عليهم السلام فراوان ديده مىشود.{3}
مثال بايد موافق مقصود باشد، و به تعبير ديگر، مثال وسيلهاى است براى تجسم حقيقت، گاهى كه گوينده در مقام تحقير و بيان ضعف مدعيان است بلاغت سخن ايجاب مىكند كه براى نشان دادن ضعف آنها، موجود ضعيفى را براى مثال انتخاب كند.
مثلا در آيه 73 سوره حج مىخوانيم: إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَيْئاً لا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ:” آنها كه مورد پرستش شما هستند هرگز نمىتوانند” مگسى” بيافرينند اگر چه دست به دست هم بدهند، حتى اگر مگس چيزى از آنها بربايد آنها قدرت پس گرفتن آن را ندارند، هم طلب كننده ضعيف است و هم طلب شونده".
ملاحظه مىكنيد در اينجا هيچ مثالى بهتر از مگس يا مانند آن نيست تا ضعف و ناتوانى آنها را مجسم كند.
و نيز در سوره عنكبوت آيه 41 وقتى كه مىخواهد ناتوانى بت پرستان را در تكيه گاههايى كه براى خود انتخاب كردهاند مجسم سازد آنها را تشبيه به عنكبوتى مىكند كه آن لانه سست را براى خود انتخاب كرده است، كه سستترين خانهها در جهان خانه عنكبوت است (مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِياءَ كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتاً وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ).
مسلما اگر در اين گونه موارد بجاى اين مثالهاى كوچك، مثلهاى بزرگى از آفرينش كواكب و آسمانهاى پهناور قرار داده شود، بسيار نامناسب خواهد بود، و هرگز با اصول فصاحت و بلاغت سازگار نيست.
اينجا است كه خداوند مىفرمايد: ما ابا نداريم از اينكه مثال به پشه بزنيم و يا بالاتر از آن، تا حقايق عقلانى را در لباس مثالهاى حسى بريزيم و در اختيار بندگان قرار دهيم.
خلاصه اينكه هدف رساندن مطلب است، مثالها نيز بايد قبايى باشد درست متناسب قامت مطالب.{4}
نقش مثال در توضيح و تفسير مباحث، نقش انكارناپذيرى است، و به همين دليل در هيچ علمى بىنياز از ذكر مثال براى اثبات حقايق و روشن ساختن و نزديك نمودن آنها به ذهن نداريم، گاه مىشود يك مثال بجا كه درست هماهنگ و منطبق با مقصود است، مطلب را از آسمان به زمين مىآورد، و براى همه قابل فهم مىسازد.
روى هم رفته مىتوان گفت: مثال در مباحث مختلف علمى و تربيتى و اجتماعى و اخلاقى و غير آن، نقشهاى مؤثر زير را دارد:
1- مثال، مسائل را حسى مىكند:
از آنجا كه انس انسان بيشتر با محسوسات است و حقايق پيچيده عقلى از دسترس افكار نسبتا دورتر است، مثالهاى حسى آنها را از فاصله دور دست نزديك مىآورد و در آستانه حس قرار مىدهد، و درك آن را دلچسب و شيرين و اطمينان بخش مىسازد.
2- مثال، راه را نزديك مىكند:
گاه مىشود كه براى اثبات يك مساله عميق منطقى و عقلانى بايد انسان به استدلالات مختلفى متوسل گردد كه باز هم ابهام اطراف آن را گرفته است، ولى ذكر يك مثال روشن و كاملا هماهنگ با مقصود چنان راه را نزديك مىسازد كه، تاثير استدلالها را افزايش مىدهد و از ضرورت استدلالات متعدد مىكاهد.
3- مثال، مسائل را همگانى ميسازد;
بسيارى از مباحث علمى است كه در شكل اصليش تنها براى خواص قابل فهم است، و توده مردم استفاده چندانى از آن نمىبرند، ولى هنگامى كه با مثال آميخته، و به اين وسيله قابل فهم گردد، مردم در هر حد و پايهاى از علم و دانش باشند، از آن بهره مىگيرند، بنا بر اين مثالها به عنوان يك وسيله تعميم علم و فرهنگ، كار برد غير قابل انكارى دارند.
4- مثال، درجه اطمينان به مسائل را بالا مىبرد:
كليات عقلى هر قدر مستدل و منطقى باشند ما دام كه در ذهن هستند اطمينان كافى نمىآفرينند، چرا كه انسان همواره اطمينان را در عينيت جستجو مىكند، مثال به مسائل ذهنى عينيت مىبخشد، و كار برد آنها را در عالم خارج روشن مىسازد، و به همين دليل در ميزان باور و پذيرش و اطمينان نسبت به يك مساله اثر مىگذارد.
5- مثال، لجوجان را خاموش مىسازد:
بسيار مىشود كه ذكر كليات مسائل به صورت مستدل و منطقى براى خاموش كردن يك فرد لجوج كافى نيست و او هم چنان دست و پا مىزند، اما هنگامى كه مساله در قالب مثال ريخته شود راه را چنان بر او مىبندد كه ديگر مجال بهانهگيرى براى او باقى نمىماند.
بد نيست براى همين موضوع” مثالهايى” مطرح كنيم! تا معلوم شود نقش مثال تا چه اندازه مؤثر است.
در قرآن مجيد مىخوانيم كه خداوند در برابر كسانى كه در مورد آفرينش حضرت مسيح ع تنها از مادر ايراد مىكردند، كه مگر ممكن است انسانى بدون پدر متولد شود، مىفرمايد: إِنَّ مَثَلَ عِيسى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ:” مثل عيسى در نزد خدا همانند آدم است كه او را از خاك آفريد” (آل عمران- 59).
درست دقت كنيد ما هر قدر بخواهيم در برابر افراد لجوج بگوئيم كه اين كار در برابر قدرت بىپايان خدا كار سادهاى است باز ممكن است بهانهگيرى كنند، اما هنگامى كه به آنها بگوئيم آيا قبول داريد كه آدم و انسان نخستين از از خاك آفريده شده است؟ خداوندى كه چنين قدرتى دارد چگونه نمىتواند انسان را از بشرى بدون پدر متولد سازد.
و در مورد منافقانى كه چند صباحى در سايه نفاق خود زندگى ظاهرا آرامى دارند قرآن مجيد مثال زيبايى دارد و آنها را به مسافرى تشبيه مىكند كه در يك بيابان تاريك در شب ظلمانى گرفتار رعد و برق و طوفان و باران شده است، آن چنان سرگردان است كه راه به جايى ندارد، تنها هنگامى كه برق آسمان ظاهر مىشود، فضاى بيابان چند لحظه روشن مىگردد و او تصميم مىگيرد به سويى حركت كند بلكه راه را بيابد، اما به سرعت برق خاموش مىشود و او هم چنان سرگردان باقى ميماند! آيا براى ترسيم حال يك منافق سرگردان كه با استفاده از روح نفاق و عمل منافقانه خود مىخواهد به زندگيش ادامه دهد تعبيرى از اين جالبتر مىشود؟ (سوره بقره- 20).
و يا اينكه هنگامى كه به افراد مىگوئيم در راه خدا انفاق كنيد، خداوند انفاق شما را چندين برابر پاداش مىدهد، ممكن است افراد عادى نتوانند كاملا مفهوم اين سخن را درك كنند، اما هنگامى كه گفته شود انفاق همانند بذرى است كه در زمين افشانده مىشود كه از آن هفت خوشه مىرويد و در هر خوشهاى ممكن است، يكصد دانه بوده باشد، مساله كاملا قابل درك مىگردد مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ (بقره- 261).
غالبا مىگوئيم اعمال ريايى بيهوده است و نتيجهاى از آن عائد انسان نمىشود، ممكن است اين سخن براى عدهاى سنگين بيايد كه چگونه يك عمل سودمند مانند بناى يك بيمارستان و مدرسه اگر چه به قصد تظاهر و رياكارى باشد در پيشگاه خدا بىارزش است ولى قرآن با ذكر يك مثال كاملا آن را دلچسب و مفهوم مىسازد و مىگويد فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوانٍ عَلَيْهِ تُرابٌ فَأَصابَهُ وابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْداً
” عمل اينگونه اشخاص همانند قطعه سنگى است كه مقدارى خاك روى آن ريخته باشند و در آن بذرى بيفشانند، هنگامى كه باران مىبارد به جاى اينكه اين بذر بارور شود آن را همراه خاكهاى سطحى روى سنگ مىشويد و به كنارى مىريزد، اين چنين است حال اعمال ريايى و بىريشه! (بقره- 264).
راه دور نرويم در همين مثال مورد بحث در باره مبارزه حق و باطل چقدر اين مساله خوب مجسم شده و به طور دقيق ترسيم يافته، مقدمات، نتيجهها، صفات ويژگيها و آثار هر يك از حق و باطل در همين مثال منعكس است، آن چنان كه براى همگان قابل فهم و اطمينان بخش و براى لجوجان ساكت كننده، و از همه گذشته زحمت بحثهاى طولانى و مفصل را از دوش برمىدارد.
در يكى از روايات مىخوانيم كه يكى از ماديها (زنادقه) خدمت امام صادق ع رسيد و عرض كرد خداوند مىفرمايد” هر زمان كه پوست تن دوزخيان از شدت آتش بسوزد ما پوست ديگرى بر آنها مىپوشانيم تا طعم عذاب را به خوبى بچشند” گناه آن پوست ديگر چيست كه آنهم مجازات شود؟! امام فرمود: آن پوست هم عين پوست اول است و هم غير آن، سؤال كننده قانع نشد و از اين پاسخ نتوانست چيزى بفهمد، ولى امام ع با ذكر يك مثال گويا آن چنان مساله را روشن ساخت كه جايى براى گفتگو باقى نماند، فرمود:
ملاحظه كن يك خشت پوسيده و فرسوده را خرد مىكنى و سپس همان خاك را گل كرده و در قالب مىريزى و يك خشت نو از آن مىسازى، اين همان خشت اول است و از يك نظر غير آن..
اما در اينجا ذكر يك نكته كاملا ضرورى است و آن اينكه مثال با اين همه نقشهاى ارزنده و مؤثرش در صورتى مىتواند نقش اساسى خود را ايفا كند كه كاملا موافق و هماهنگ با مطلبى باشد كه مثال براى آن انتخاب شده است، و الا گمراه كننده و مخرب خواهد بود، يعنى به همان نسبت كه يك مثال درست و هماهنگ مفيد و مؤثر است، يك مثال انحرافى مخرب و ويرانگر و گمراه كننده مىباشد.
و به همين دليل منافقان و بد انديشان هميشه براى گمراه ساختن مردم و اغفال سادهدلان از مثالهاى انحرافى استفاده مىكنند، و براى دروغ خود از فروغ مثال كمك مىگيرند، و بايد به دقت مراقب اينگونه مثلهاى انحرافى و سوء استفاده از مثال باشيم.{5}
منابع :
{1} ترجمه الميزان، ج1، ص: 141
{2}ترجمه جوامع الجامع، ج1، ص:53
{3}تفسير نور، ج1، ص: 79
{4}تفسير نمونه، ج1، ص: 147
{5}تفسير نمونه، ج10، ص173تا176
منتظر ادامه ی مطلب باشید….