2.قصه گويى
نحَْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَص (3)سوره يوسف
بهترين داستان را برايت حكايت مىكنيم.
«قصص» هم به معناى داستان وهم به معناى نقل داستان است.
قصّه و داستان در تربيت انسان سهم بسزايى دارد. زيرا داستان، تجسّم عينى زندگى يك امت و تجربه عملى يك ملّت است. تاريخ آئينه ى ملّتهاست و هر چه با تاريخ و سرگذشت پيشينيان آشنا باشيم، گويا به اندازه عمر آن مردم زندگى كرده ايم. حضرت على عليه السلام در نامه سى و يكم نهج البلاغه خطاب به فرزندش امام حسن عليه السلام جمله اى دارند كه مى فرمايند:
فرزندم! من در سرگذشت گذشتگان چنان مطالعه كرده ام و به آنها آگاهم، كه گويا با آنان زيسته ام و به اندازه ى آنها عمر كرده ام.
شايد يكى از دلايل اثرگذارى قصّه و داستان بر روى انسان، تمايل قلبى او به داستان باشد.
معمولًا كتابهاى تاريخى و آثار داستانى در طول تاريخ فرهنگ بشرى رونق خاصى داشته و قابل فهم و درك براى اكثر مردم بوده است، در حالى كه مباحث استدلالى و عقلانى را گروه اندكى پيگيرى مى كرده اند.{1}
با توجه به اينكه قسمت بسيار مهمى از قرآن به صورت سرگذشت اقوام پيشين و داستانهاى گذشتگان بيان شده است، اين سؤال براى بعضى پيش مى آيد كه چرا يك كتاب تربيتى و انسان ساز اين همه تاريخ و داستان دارد؟
اما توجه به چند نكته علت حقيقى اين موضوع را روشن مى سازد:
1- تاريخ آزمايشگاه مسائل گوناگون زندگى بشر است، و آنچه را كه انسان در ذهن خود با دلائل عقلى ترسيم مى كند در صفحات تاريخ به صورت عينى باز مى يابد، و با توجه به اينكه مطمئن ترين معلومات آن است كه جنبه حسى داشته باشد، نقش تاريخ را در نشان دادن واقعيات زندگى به خوبى مى توان درك كرد.
انسان با چشم خود در صفحات تاريخ، شكست مرگبارى را كه دامن يك قوم و ملت را بر اثر اختلاف و پراكندگى مىگيرد مىبيند، و همين گونه پيروزى درخشان قوم ديگر را در سايه اتحاد و همبستگى.
تاريخ با زبان بىزبانيش نتائج قطعى و غير قابل انكار مكتبها: روشها،و برنامههاى هر قوم و گروهى را بازگو مىكند.
داستانهاى پيشينيان مجموعهاى است از پرارزشترين تجربيات آنها، و مىدانيم كه محصول زندگى چيزى جز تجربه نيست.
تاريخ آئينهاى است كه تمام قامت جوامع انسانى را در خود منعكس مىسازد، زشتيها، زيبائيها، كاميابيها، ناكاميها، پيروزيها و شكستها و عوامل هر يك از اين امور را.
به همين دليل مطالعه تاريخ گذشتگان، عمر انسان را- درست به اندازه عمر آنها- طولانى مى كند! چرا كه مجموعه تجربيات دوران عمر آنها را در اختيار انسان مى گذارد.
و به همين دليل على ع در آن سخن تاريخيش كه در لابلاى وصايايش به فرزند برومندش كرده چنين مى گويد:
(اى بنى انى و ان لم اكن عمرت عمر من كان قبلى فقد نظرت فى اعمالهم و فكرت فى اخبارهم و سرت فى آثار هم حتى عدت كاحدهم بل كانى بما انتهى الى من امور هم قد عمرت من اولهم الى آخرهم.) ” فرزندم! من هر چند عمر پيشينيان را يك جا نداشته ام، ولى در اعمال آنها نظر افكندم، در اخبارشان انديشه نمودم، و در آثارشان به سير و سياحت پرداختم، آن چنان كه گويى همچون يكى از آنها شدم بلكه گويى من به خاطر آنچه از تجربيات تاريخ آنان دريافته ام با اولين و آخرين آنها عمر كرده ا م"!{2}
البته تاريخى كه خالى از خرافات و دروغ پردازي ها و تملق ها و ثنا خواني ها و تحريف ها و مسخ ها بوده باشد، ولى متاسفانه اين گونه تواريخ كم است، و نقش قرآن را در ارائه نمودن نمونه هايى از تاريخ اصيل نبايد از نظر دور داشت.
تاريخى كه همچون آئينه صاف باشد، نه كژ نما!، تاريخى كه تنها به ذكروقايع نپردازد، به سراغ ريشه ها و نتيجه ها نيز برود.
با اين حال چرا قرآن كه يك كتاب عالى تربيت است در فصول و فرازهاى خود تكيه بر تاريخ نكند و از داستانهاى پيشينيان، مثال و شاهد نياورد؟
2- از اين گذشته تاريخ و داستان جاذبه مخصوصى دارد، و انسان در تمام ادوار عمر خود از سن كودكى تا پيرى تحت تاثير اين جاذبه فوق العاده است.
و به همين جهت قسمت مهمى از ادبيات جهان، و بخش بزرگى از آثار نويسندگان، را تاريخ و داستان تشكيل مى دهد.
بهترين آثار شعرا و نويسندگان بزرگ اعم از فارسى زبان و غير آنها، داستانهاى آنها است، گلستان سعدى، شاهنامه فردوسى، خمسه نظامى و آثار جذاب نويسندگان معاصر، همچنين آثار هيجان آفرين ويكتور هوگو فرانسوى، شكسپير انگليسى، و گوته آلمانى، همه در صورت داستان عرضه شده است.
داستان چه به صورت نظم باشد يا نثر و يا در شكل نمايشنامه و فيلم عرضه شود، اثرى در خواننده و بيننده مى گذارد كه استدلالات عقلى هرگز قادر به چنان تاثير نيست.
دليل اين موضوع شايد آن باشد كه انسان قبل از آنكه، عقلى باشد حسى است و بيش از آنچه به مسائل فكرى مى انديشد در مسائل حسى غوطه ور است.
مسائل مختلف زندگى هر اندازه از ميدان حس دور مى شوند و جنبه تجرد عقلانى به خود مى گيرند ثقيلتر و سنگينتر و ديرهضمتر مى شوندو از اينرو مىبينيم هميشه براى جاافتادن استدلالات عقلى از مثالهاى حسى استمداد مى شود و گاهى ذكر يك مثال مناسب و بجا تاثير استدلال را چندين برابر مى كند. و لذا دانشمندان موفق آنها هستند كه تسلط بيشترى بر انتخاب بهترين مثالها دارند.
و چرا چنين نباشد در حالى كه استدلالهاى عقلى بالآخره برداشتهايى از مسائل حسى و عينى و تجربى است.
3- داستان و تاريخ براى همه كس قابل فهم و درك است، بر خلاف استدلالات عقلى كه همه در آن يكسان نيستند! به همين دليل كتابى كه جنبه عمومى و همگانى دارد و از عرب بيابانى بيسواد نيمه وحشى گرفته تا فيلسوف بزرگ و متفكر همه بايد از آن استفاده كنند، حتما بايد روى تاريخ و داستانها و مثالها تكيه نمايد.
مجموعه اين جهات نشان مى دهد كه قرآن در بيان اين همه تاريخ و داستان بهترين راه را از نظر تعليم و تربيت پيموده است.
مخصوصا با توجه به اين نكته كه قرآن در هيچ مورد به ذكر وقايع تاريخى بطور برهنه و عريان نمى پردازد، بلكه در هر گام از آن نتيجه گيرى كرده، و بهره بردارى تربيتى مى كند. {3}
درآيه ی ديگری از قرآن چنين مي خوانيم:
فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ(176)اعراف
قصه را بگوى، شايد به انديشه فرو روند.
بنا براين داستان نويسى و داستان سرايى بايد در مسير رشد فكرى انسان باشد، نه تخدير و سرگرمى.{4}
______________________________________________
منابع:
{1}تفسیر نور،ج6،ص22
{2}نهج البلاغه،نامه 31،به امام حسن مجتبی
{3}تفسیر نمونه،ج9،ص306
{4}تفسیر نور،ج4،ص227
منتظر ادامه ی مطلب باشید…